اشاره راهكارهاو سبكهاي مديريت در تجارت مبحثي است كه رابطه مكملي با مسئوليتپذيري
اعضــــاي تيم تجاري دارد. مديران تجاري با ارزيابي وضعيت بازارهاي داخلي وبينالمللي سعي ميكنند تا محصولي متفاوت و با كيفيت را با توجه به
كالاهاي رقيبان وارد بازار كنند.
تدبيرصحيح مدير و راهكار به كار گرفته شده وي عامل اصلي در موفقيت محسوب خواهد
شد. در واقع همفكري و مشاركت اعضاي تيم در جايگاه كارشناسان متبحر و
كارآزموده با مدير، بسترهاي ايجاد خلاقيت و افزايش سطح فروش را به وجود
ميآورد.
***
انتخاب عنوان تجاري
نامتيم تجاري نخستين گام در شكلگيري و هويتبخشي شركت محسوب ميشود. در واقععملكرد و قدرت رقابتپذيري هر شركتي با انتخابهاي شايسته در بخش گزينش
منابع انساني و اتخاذ راهبردهاي موثر در مواقع بحران مشخص خواهد شد.
باانتخاب عنوان تجاري، طرحهاي كسب و كار با تشخيص مدير و با توجه به
صلاحيتهاي اعضاي تيم به آنها واگذار ميشود و هر كارشناس با خلاقيت و
اطلاعات خود همچون زنجيرهاي مستحكم موجب اتصال شبكه تجاري شده و ساختار
توسعه شركت شكل ميگيرد.
عناوينتجاري فراواني تاكنون تحت مشاغل و كسب و كارهاي كوچك و بزرگ فعاليت خويش
را آغاز كردهاند، اما ماهيت و مديريت آنها هنگامي مشخص خواهد شد كه
پيوسته و مطابق با رهنمودهاي مديري مدبر و اعضايي مسئوليتپذيرفعاليت كنند وبا رقيبان به رقابت بپردازند، آنگاه عنوان تجاري به برندي بينالمللي مبدلخواهد شد.
واگذاري اختيارات طبق شايسته سالاري
مسئوليتپذيرياز جمله خصوصيات بارز كارمندان است و كارگروهي به تبع هماهنگي و تدبير
نياز دارد. اما باز هم وظيفه اصلي مدير، شناسايي كارمندان ساعي و اعتماد بهآنان است كه حس رقابت را بين آنها برانگيزد و براساس عملكرد هر فرد سمت وعناويني شايسته به وي اعطا كند. واگذاري مسئوليتها از دو منظر بسيار
حائزاهميت است.
در بخش اول امتيازدهي به كارمنـــــــدان روحيه اعتماد به نفس، خلاقيت، انگيزه مضاعف و بهرهوري را در آنان افزايش ميدهد.
كارمنداناز حضور در جمعهاي مشترك و نظرسنجيهاي اعضاي بلندپايه شركت به منظور
توسعه اهداف درازمدت سازماني استفاده كرده و طرحهاي جديدي را ارائه
ميدهند، از بعد دوم مدير با اختياردهي به كارمندان فرصت و بستر مناسبي
براي خلاقيتها و سبكهاي متفــاوت كارمنــــــــدان به وجود ميآورد.
اهميت مديريت استراتژيك در كسب و كار
اساسفعاليت سازمانها و شركتها برمبناي طرح برنامهريزي شده مديران و
كارشناسان تنظيم ميشود. همانگونه كه پس از زمان ورود به دانشگاه و بعد از
آن نخستين جرقههاي اشتغال و استقلالطلبي مالي در ذهن هر دانشجويي شكل
ميگيرد براي هدايت اعضاي تيم و آغاز كسب و كار نيز به استراتژي و راهبرد
مديريتي نياز داريم. اهميت راهبردهاي مديريتي به اندازهاي است كه در مواقعبحران نيز اتخاذ تصميمهاي مناسب ، دانش و تجربه كافي را ميطلبد.
اما نكته اساسي براي اغلب مديران شناسايي فرصتهاي مناسب براي تغيير و تحول و كنترل فعاليت است.
مرز ميان موفقيت و شكست تجاري مديران
تفاوتساختاري شركتهاي موفق در مقايسه با ساير شركتها در چيست؟ چرا برخي از
مديران تجاري به رغم دارا بودن سرمايه و منابع انساني كارشناس و متبحر در
نخستين سالهاي فعاليت از ادامه همكاري باز ميمانند؟ طبق بررسيهايي
كــه در همين رابطه از سوي محققان آمريكايي انجام شده، ارائهطرح و راهبرد مديريتي عاملي تأثيرگـــذار در تداوم فعاليتهاي تجاري
شناخته شد. در اين پژوهش شركتهاي داراي برند تجاري بينالمللي مبادلات
تجاري گستردهاي دارند و هر ساله برارزش و ميزان محصولات صادراتي آنها
افزوده شده است.
تأثير بحرانهاي اقتصادي در دوام شركتها
ازديگر دلايلي كه بر اهميت استراتژي كسب و كار ميافزايد، تغيير و تحولات
نــــــــــرخ ارز و نوسانهاي بازارهاي تجاري است. تغييرات به هر اندازه
كوچك هم كه باشند بر تداوم و نحوه توليد و توزيع محصولات تأثير ميگذارند.
از سوي ديگر نه تنها مديران تجاري بايد بر نحوه توليد و توزيع واقف باشند،
وضعيت كنترل كارمندان را نيز بايد درنظر بگيرند.
طبقبررسيهاي اجرا شده راهبردهاي تحليلي و اتخاذ تصميمهايي اينچنيني بسيار
تأثيرگذارتر از سبكهاي ديگر هستند. در اين گونه استراتژيها، ابتدا
پيشزمينههاي اجراي طرحهاي تجاري و رفتار سازماني با كارمندان پيشبيني ودر مرحله بعد تحليل ميشود، سپس بهترين راهكارها پس از ارزيابي و مشاوره
طي طرحي كوتاه و بلندمدت اجرا خواهند شد.
تاثير استراتژي در مديريت كسب و كار
استراتژيبايد بتواند دربرگيرنده تمامي تغييرات بنيادين و تضمينكننده توسعه مستمر
باشد. به واسطه استراتژي مديران قادر ميشوند تا عقايد و ديدگاههاي خودشانرا با برنامههاي منسجم به اجرا درآورند و راهكارهايي براي رقابت در عرصه
خدمات، محصولات و بازارهاي موجود پيشبيني نمايند.
همانطوركه ميدانيد عامل زمان نقش تاثيرگذاري در تصميمگيريهاي مديران دارد.
خصوصا در بخش مديريت بحران اتخاذ تصميمهاي اصولي و سرنوشتساز به تدبير و
سرعت عمل نياز دارد. مديران بايد آنقدر باتجربه باشند كه بتوانند راهكارهايمناسب را به اجرا درآورند.
هميشهبايد جلوتر از زمان حركت كرد. اكثر مديران موفق ساعاتي طولاني را صرف
مديريت كسب و كار خود ميكنند، سفارشهاي جديد ميگيرند و سعي ميكنند
كارآيي خود را به طور مستمر افزايش دهند.
تدوينيك استراتژي جامع، تمركز بر كسب و كار، استفاده بهتر از منابع فكري و
مديريتي به واسطه كاركردهاي صحيح مديران در برنامههاي كــــوتاه و بلند
مدت شكل ميگيرد.
استراتژيبراي كاركنان، مشتريان و تمامي سهامداران بستري خاص ايجاد ميكند تا هر
فرد با اجراي مسئوليت خويش راندمان كار را افزايش دهد. همچنين استراتژي
عاملي موثر براي موفقيت هرسازماني محسوب ميشود.
هويت سازماني
تعريفعلمي ساختار سازماني از طريق شناسايي اجزاي تشكيلدهنده آن به وجود
ميآيد. ساختار سازماني در نمودار تشكيلاتي سازمان خلاصه نميشود بلكه شاملميزان پيچيدگي، رسميت و تمركز يا عدم تمركز سازماني است. پيچيدگي
نشاندهنده تنوع و تعدد وظايف سازماني بوده و هرقدر ماموريتها متنوعتر
باشند، تقسيم كار درسازمان بيشتر ميشود در نتيجه سازمان از پيچيدگي بيشتريبرخوردار است.
ميزانرسميت در ساختار گوياي آن است كه تا چه حد مقررات، قوانين و دستورالعملهادر سازمان جاري هستند و تا چه اندازهاي كارها براساس استانداردها و ضوابطاز پيش تعيين شده صورت ميگيرند. هرقدر سازمان داراي قوانين و مقررات
بيشتري براي انجام امور باشد، ميزان رسميت آن بالاتر خواهد بود. تمركز و
عدم تمركز نيز نشاندهنده ميزان تفويض اختيار به سطوح پايين سازمان در
تصميمگيريها است. هرگاه واحدهاي سازماني از اختيارات بالايي در
تصميمگيري برخوردار باشند، سازمان غيرمتمركز خواهد بود و اگر تمام تصميماتدر راس هرم سازماني انجام شوند، درجه تمركز ساختاري نيز افزايش مييابد.
شركتهاي موفق
طبقپژوهشهاي انجام شده در توسعه استراتژيها مشاهده شد كه درصد پاييني از
شركتها از روش برنامهريزي رسمي استفاده ميكنند. شركتهاي موفق، با
برگزاري جلسههاي مشترك مديرعاملو مديران ارشد و از همه مهمتر دخيل بودن مشهود مديران عامل در تدوين
استراتــــــژيها، راهبردها ، سبكهاي توليد و صادرات محصولات را براي
برنامههاي كوتاه و بلند مدت پيشبيني و اجرايي ميكنند.
اكثراين شركتها محيط رقابت را جهت تعريف استراتژيها بررسي و تحليل ميكنند،
درحالي كه درصد كمي از آنها ارزيابي موثري از سازمان خود دارند.
بهنظر ميرسد فقدان روش رسمي برنامهريزي استراتژيك بر نوعي فقدان دانش نسبتبه محيط كسب و كار و حتي خود سازمان صحه ميگـــــــذارد. درنتيجه توسعه
استفاده از برنامهريزي استراتژيك به صورت رسمي و مدون ميتواند به نوعي
فقدان دانش لازم براي تعيين استراتژيهاي سازمان را جبران كند و استفاده ازمشاهدات در تعيين استراتژيهاي سازمان بدون دراختيار داشتن دانش لازم
(اطلاعات مربوط به بازار، محيط كسب و كار، سازمان) ميتواند اثربخش باشد.
درخصوصماهيت استراتژيها، مطالعـــــات انجام شده نشان ميدهد كه استراتژي اكثر
شركتهاي موفق به صورت ذهني و توافق شده در سطح مديران عامل و مديران ارشد
سازمان است و درصد پاييني از آنها سندي مكتوب و رسمي تحت عنوان
استراتژيهاي سازمان دارند. تقريبا در تمامي شركتهاي موفق مديرعامل به
تنهايي و يا به كمك مديران ارشد خود استراتژيهاي سازمان را تعريف ميكنند.