با سلام وبلاگ «دیگه چه خبر » معرف حضورشماست . سعی شده که آخرین اخبار و رویدادها ثبت و تقدیم حضور شما عزیزان گردد. امیدوارم مفید واقع گردد.

کمک

زندگی و بار سنگین آن کمرش را شکسته بود انگار افسرده و غمگین بود، در گوشهای زانوی غم بغل کرده بود و داشت می گریست. سخت است گریستن این چنین. نفس به کندی در سینه اش جریان داشت و انگار خسته بود و دیگر طاقت کشیدن چنین باری را بر دوش نداشت. دستم را جلو بردم تا کمکش کنم ولی نتوانستم، مورچه زیر دستم له شده بود

[ شنبه ششم 10 1393 ] [ 7:49 ] [ paiesan ] [ نظرات (0) ]
X